دل نوشته ای از سید علی سیدی ابرزگه .یا رب

خاقم که تمام دارو ندارم از ان توست ........چشمانم وقطره های اشکی که بر گونه هایم سرازیرمیشوند......حاکی از دلی ضخم خورده و شوریده هست ......حال.و روزم را شاید اطرافیانم نفهمن ولی تو چه خوب میدانی حکایت این قصه های غمگینم را ...........له تمام عزمت وبزرگیت سوگند میخورم که در تمام زندگیم .شکوه و شکایتی از مشکلاتم خود به خالقم نکردم.......ولی این روزها حال و روز خوشی از زندگی کردن ندارم .چرا که از جای بی وفای واز کسی مهری ونامردی های دیرم .که دلم را بدجور شکسته وامیدم را از زندگی کردن بریدم......در دنیایی که دروغ گفتن مد روز شده .در زندگی. خود حتی چنین روزی را باور نمیکردم برسد روزی که عشق سرکش ودل شوریده ام از زندگی کردن خسته بشه ودستاز تلاش برداره .ولی این روزها خیانت و نامردی و ریا بودن یه عرف شده در بین مردم .....عاشقا به عشقشون دروغ می گویند.پدر ها به پسر .مادرها به شوهر ودخترها به پدر .در این زمانه این جوری بی انصافی نیست مرگ را ارزو کردن ؟
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 8:13 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل نوشته 4 از سید علی سیدی ابرزگه

خدایا به راستی چرا ؟....... چرا ادم ها این زمانه اینجور گشتن ......چرا دم ها زود قول وقرار هایشان را فراموش میکنند وزیز پا میگذارنند.......چرا وقتی به کسی احتیاج دارن عزیز میشمارنش .........ولی وقتی کارشان تمام شد........مثال پیراهن ان را عوض میکنند ......چرا وقتی روز اول به کسی دل میبندن .در روزهای خوشی به ان اهمیت میدهند ......وبا تمام وجود به می گوینند تو را دوست دارمد.......و حاظرم بخاطرت بمیرم ......ولی تا اینکه به کوچیکترین مشکلی در زندگیشانبرخورد میکنند .....در جا رنگ عوض کرده وبه همان کسی که عشقشون مینامیدنش خیانت میکنند......خداوندا با تمام وجود دعا میکنم که هیچ ادم دل پاک یک رو و صاف وصادق ...همچنین روزی را تجربه نکنند....امین یا رب العالمین ......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 7:59 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

اوضاع شهرم ....سید علی سیدی ابرزگه .یا الله

در این روزهای تکراری .......دلم خشکید زبی امید........دلم پر شد ازان فردی ........که شبها سیر می خوابد....دلم پر شد از ان مردی .......در ان صبح به ان زودی ........به مسجد میگذارد پای..........دلم غمگین وناراحت .......زدست مردم در این شهرم ..........من اینجا افسوس خورم هر دم .......وددر فکری فرو رفتم.........به حال خود هزار افسوس خواهم خورد........قدم اهسته برداشتم .......نگاهم به جلویم بود...........به بازارش من ان روز پا گذاشتم.......بزازی نان فخرش میفروشد...حراجی فخر مالش میزند جار..... دکانی جنسشو بفروخت ......نه ده دینار به صد دینار....... نه عدلی و نه انصافی ........همه یکجور و یک دستن......همه هم شور هم حرفن........دکان دارش وبزازانش......از ان بازار فخرش من برون رفتم ...........ودر شهرش نگاه کردم..........یکی با کبر بسیار زرویای شبش افسانه می بافت ......یکی کیف پراز پولش به یارو پوزش میداد.......نگاهم به کسی افتاد.....که از دل وچه از سیماش پیری فقزش میزند فریاد..............ودر اعماق فکرم من فرو رفتم .......چرا شهرم چنین. باشد..........که باشد اندرش اسلام.........چیشد ان همدلی و مهربانی .....چیشد شعر بنی ادم ......ولی معنیش نفهمیدن ........ولی من خود که میدانم همه ادم نه یک جورا ........همه خوب بوده اند یک روز شدن غافل زهم دیگه........ . خدایا راه خوَشبختی نشان ده ........وراه عاثبت خیری ...نشان مردم غافل.....
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 7:30 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

تماس اول 2 سید علی سیدی ابرزگه .یا رب

عزیزم تماس اول هنوزم یادم نرفته.........هنوز هم برخورد اول توی قلبم سر جاشه ........عزیزم تو دوری از من اما عشقت سر جاشه ...... عزیزم به یاد من باس تو هم مهتاب و نگاه کن.......عزیزم یادم نرفتهداون همه حرفای نازت .... ..اون صدای داد وقهرت یا صدای ناز و خندت .......عزیزم طرز نگاهت یاکه اون صورت ماهت ........من کشیدم توی دفتر بالبای ناز خندت......یاد اون روزی که گفتی توی گوشی عزیزم .........با صدای لحن گریه گفتی عشقمی دیونه ........عزیزم من بیادت .....مهتاب و بغل میکردم .........یادته چه روزی گفتی با چشای پرزگریه .......گفتی عشقم گفتی جونم من بدونت نمی تونم .........یادمه همیشه گفتم تویی عشقم تویی جونم ....تو با لحن پراخمت برو بابا ای دیونه........تویی عشقم همراه من .........برا عاشقا دعا کن هیچ وقتی جدا نمونن.......با توام ای که می دونی برات این شعرو سرودم .......خاطرلتت تا به امروز هیچ زمان یادم نرفتن ........یادته که جان من راتوقسم می خوردی عشقم ........منم با ناز و کرشمه سرمو بالا گرفتم .....تو که دوری از من اما ......عشق تو درون قلبم تا به امروز سر جاشه.......عزیزم یادم نرفتی ...تو هم یاد من نگاه دار ........تو هم عشق من نگه دار .....تو هم یاد من نگه دار.
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 7:7 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

نگاه اخر .........سید علی سیدی ابرزگه .یا خداوند

یادمه نگاه اخر دستتو تکون ندادی...........رفتی و به پشت سر هم گل من نگاه نکردی............رفتی وبا رقتن خود ...........عشقتو ازم گرفتی ...........تو دوستم نداشتی اما ...........من که واسه تو می مردم ..........روزگار هم.. انگاراین بار..........روز خوش به من نمی داد .....رفتی و با رفتن خود ........پشت سر گریم ندیدی .....ساکتو تو بسته بودی .......خوبیام انگار ندیدی..........رفتی و هیچ وقت ندیدی ..........سر جاده تک وتنها .......منتظر به راهت نشستم ......روزهارو من میشماردم ....با ذغال به روی دیوار........اخ عزیزم ای عزیزم .....تو کجایی تو کجایی ......تک وتنها م .....دارم میمیرم من غریبم توی دنیاد...چشم به راه تو نشستم .......ولی بازم که غروب شد ....روی دیوار یه خط کشیدم .......با ذغاله تیرو وتار .........گل من وقتی که مردم ...........تو بیا برسر خاکم .......تو وصیتم یه چیزو من نوشتم که بخونی.........انتظارمو تموم کن تو بیا سر مزارم .........تو وصیتم نوشتم .....که بیاد خود بیاری عشقمون روزای اول...........یادته به من میگفتی عشق من .......الهی دورت بگردم ..........اگه یک روز من بمیرم به کسی تو دل میبندی .........من به عهدم پایبندم ؟به کسی نگاه نکردم...........تو چه کردی با دل من .....بپرس از خط های دیوار ......تنهاهمدمم صدات بود که یه روز پیغام گزاشتی..........گفتی عشقم اخ عزیزم جشن میلادت مبارک ........نمی دونی چی کشیدم ........من زدوریت تو عزیزم........یادمه نگاه اخر دستتو تکون ندادی...........رفتی و به پشت سر هم حتی یک نگاه نکردی ؟
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 6:42 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

خاک بوشهر ..........سید علی سیدی ابرزگه.

من اینجا در حریم مهد شعرا می ثرایم شعر...........من اینجا در حریم خاک فایز می ثرایم شعر...........من اینجا در کنار ساحل زیبا ثرایم شعر..........من اینجا در حریم خاک پاک مرد دلواری ثرایم شعر.........هم از افتاب واز شرجیش برنند نعمت .............هم از دریا واز نخلان بسیارش برند نعمت.........من اینجا می ثرایم شعر .......همه خون گرم و مهمان دار همه اهل دلنند بسیار .......من اینجا می ثرایم شعر ........که بوشهر مهد اشعار است ............و فایز را به رخ دارد ..........همه زیبای بوشهر نمیگنجد در این شعرم .......دهها شهرای زیبا دارد این استان........برازجان و گناوه یاچو کنگان ..........بزرگی خلیج تا ابد فارس.......بیا این جا ببین به به چه زیباست ..........تواز هر جای ایران عزیزم ......زهر رنگ و لباس وهر نژادی زخود میدانند مردم دراینجا......... تو انچه من توشتم توی اشعارم ..........نه تعریف و نه تمجیداست تو هم پیدا کنی......اینجا در این شهرهای بس زیبا.......هر انچه می نویسم من ....همه از دل بگویم .....نه از تعریف ادم هاش ....همه حرف دلم باشن ......زبانم به قلم گوید.....
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 6:24 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل نوشته های از سید علی سیدی .یا هو

تو گر اندازه وزنت داری الماس .....یا که ثروت توی دنیا داری بسیار .......اگر دلخوش نباشی تویی دنیا .....نمی ارزد به شام ان یتیمی که با یک کاسه ماستی شب را به صبح کرده ...................به بازو و سبیل گنده نیست هیگاه شجاعت .......به تعبیر من انکس را شجاع نامنند .........که در بین نزا با دیگراز هم نوع ......زند حرف حقی را ....چنان که بر زیان باشد ......وتاوانش ضرر ها باشه بسیار........چنین فردی به تعبیرم شجاع نامن ................نمی نامم هنرمند هر کسی را...........هنران است که با خاکی طلا سازد .......ورنه هر کس که یک بازی کند نامند هنرمند ........بزرگی یک انسان نه با زور است نه با هیکل..........گاه با یک بخشش کوچک .......خواه هم یک لقمه نان باشد خواه هم یک بخشش کوچک ..........حقیقت هر چه تلخ باشد .....ولی ....خالی شدن بعداز زباز گویش ........به یک دنیا پر از ثروت بیارزد.................نه رایسی به زیادی زمینش به ریاست برسد ......نه هنرمندی به زیبای و ثروت به نقشی برسد ......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:57 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

کجا دارد خبر ..........سید علی سیدی . .. یارب

به دریا رفته میداند مصیبت های دریا را .........کجا دارد خبر ان کس که در خشکی وبا نازش قدم اهسته ورمیداره...........کجا دارد خبر مرد سواری که با اسبش چنان متازد در این صحرا..........زحال پیر سال خورده بدون مرکبی قدم بر میدارد اهسته ............کجا دارد خبر ان مرد ثروت مند وپولداری ............... .. زحال ان یتیمی که شب را تا به صبح می گرید زفقرشوزبی پولیش.............شب دیشب زجشن شادی ان مجلس شاهانه ای یک مرد پولداری .....زاسراف ان غذاهای بی تعداد...........هزاران طفل بی بابا یتیم یا بی کس وتنها ......شوند سیرو زنند لبخند با احساس.....کجا دار خبر زین دردهای بی پایان ......هزاران ادم پولدار........در این دنیای وانفسا ......چه کس دارد خبر از درد این مردم .......که جانش می دهد انسان .....برای اندکی ثروت ......در این روزها که یک دکتر .........طب خود را دریغ دارد ز هم نوعانش .......زبحر اندکی ثروت .........در این روزهای بی یاور ........جوانی بحر بی پولی ......فروشد کلیه خودرا ........چه کس از حال بی یاور خبر دارد .......چه کس از درد این مردم خبر دارد.....
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:41 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

هدیه ای اسمانی.سید علی سیدی ابرزگه .یا رب

عشق هدیه ای خوب واسمانیست .......... بودن تو کنار من یه رویای خیالیست............امید دارم به زندگی کنارت ...........چقدخوشه ورویاییست زندگیم کنارت .....تویی دلم این بوده ارزویم............عشقم بشی.......بیایی توبا تور سفید تو خونم ........هر وقت که از کنار تو گذشتم .........فشار قلبم روهزارمی افتاد..........دوست دارم عاشقتم خانم خونم تویی.......عشق منی عزیزمی یکی یدونم تویی..........
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:30 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل نوشته های از سید علی سیدی ابرزگه .....یارب

زندگی را دوست دارم با تمام کاستی هایش .کاستی های زندگیم را تحمل میکنم بخاطر زندگیم................زندگی را دوست دارم و تلخی هایش را فراموش میکنم.....تا فرصت زندگی کردن از دستم نره.............میان خوشی ها و مشکلات زندگیم .مشکلات را انتخاب میکنم . . تا مبادا با خوشی های بسیار مرا از زندگی کردن غافل کنند............درزندگی عشق را تجربه میکنم ....زیرا عشق. است که انسان راوا میدارد برای زنده ماندن و زندگی کردن........در زندگی میان نیکی وبدی .........نیکی کردن را انتخاب میکنم ......چرا که پس از مرگ این نیکی ها هستن که یاد انسان ها رو زنده نگاه میدارن.........هیچ گاه در رویا زندگی نمیکنم ........بلکه با صبر وشکیبایی و زندگی کردن زندگیم را رویایی میکنم...... ......برای زندگی کردن باید زنده باشی .پس زنده میمانم تا زندگی کنم............در زندگی هیچگاه از مرگ غافل نشوم .......زیرا این غفلت خود مرگ است.........برای زندگی کردن باید دلیلی داشت ...پس به دنبال دلیلش میگردم چون هیچ چیز این زندگی بی دلیل نیست
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:11 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

بوی بهار ......سید علی سیدی ابرزگه

بوی عطر و بوی گل .....بوی بارون روی گل .... ...بوی عطر خوب عشق ......بو علف از زیر خاک.....بوی عطر خوش گلها تو بهار .......میکندمست بلبل وقناریا.......از درخت عطر خوشه جونه ها......میرسیده به مشامم بوی اون درخت سیب ......توی جنگل پراز اواز شاد . .......بلبل مست مژده بهارو دادا....... بلبل مست مژده بهارو داد ......توی جنگل پراز اواز شاد بلبل مست مژده بهارو داد ....بلبل مست مژده بهارو داد .......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:5 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

داغ حسین ...سی علی سیدی

تاکه در دنیا زمانی باشه باقی...........همیشه داغ مولایم حسین همواره جاریست..........تا دراین دنیا زشیعه عمر باقیست..............داغ ان تشنه لبان شاه دین....... درقلب شیعه جاریست......
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 7:6 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

ساز زمونه.سید علی سیدی .یا رب

❤❤❤❤❤❤❤❤نمی دانم چه سازیت رقصم ای دل.........که هر لحظه یه سازی میزنی دل.........گهی شادی گهی غمگینی ای دل.....نمیدانم چرا ایجوری ای دل.....تو ای دل پس چرا غمگین هستی......زکی. وازچه ایجوری شکستی....به چه سازیش تو رقصی ای دل من ........زمونه لحظه ای یه سازی داره.......گهی سازش به دل خواه تو. باشد........گهی هم غم و مرگ بود انتخابت❤❤❤❤❤❤❤❤
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:55 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دلم دیگه شکسته ...سید علی سیدی..یا رب

دلم دیگه شکسته.......به هیشکی دل نبسته .......اون که میخوادش این دل.........رفت و تنهاش گذاشته.....روزهای خوش زیاد داشت.......یه قلب خوب و صاف داشت.....خاطره هاش عذاب شد ........یه بغضی تو صدام شد.........دلم دیگه شکسته ..........به هیشکی دل نبسته.........اون که همیشه میگفت..........من پیشتم عزیزم..........اون کس که عاشقم بود........رفت وازم جداشد.....دستاش تو دست من بود.....روحش یجای دیگه....دلم دیگه شکسته..به هیشکی دل نبسته ......یه بغض توی گلومه......اون که دلم دوسش. داشت ررفت وازم جدا شد
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:43 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

شب عاشوراست امشب....سید علی سیدی .یارب

شب عاشوراست امشب ......جبرعیل گریان امشب .........زینب دل خون امشب ........باز شده گریون امشی......شب عاشورا حسین بود دورن خیمه اش......باهمه اهل حرم کرد حسین امشب وداع............شب عاشوراست امشب ......زهرا باز ناللن لمشب.........شب عاشورا علی.........بازدوباره اشک تو چشاش.......شب عاشورا دوبا ره سر رسید....کربلا غرق به خون اغشته است......کربلا باز امشبو یاد اورد ......گرییه تشنه لبان گوش او کر کرده است.......ناله وا اتشا بازایداز کرببوبلا......کربلا .کربلا میزبانان تشنه لبان ....شیون زینب بیاید باز به گوش ....میزنند برسر همه اطفال او....باز صدای اضغرش اید بگوش.......که لبش تشنه جگر سوزد زاب ......دور خیمه باز زنان شیون کنند ......از غم از غم شاه شهید کربلا.......ازغم ان ماه پور نورم عباس .......کربلا باز امشبو شیون به پاست ......ازغم ان طفل شیر خوار حسین .....کربلا خاک عذا برسر کند......لاز غم هفتاد ودو پروانه هست ..بسکه گشتن دور شمع .سوخته و سرها به یغما برده اند....
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:22 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

باز امشب کربلا ...سید علی سیدی .یاخدا

کربلا بازم تاسف میخورد.........از غم هفتادو دو پروانه ها......باز امشب کربلا خاک عذا برسر کند..........از صدای گرییه ان ناله.ای تشنه لبان .....باز امشب کربلا شیون به پاست .........زینب کبری به دور خیمه هاستت........زینب دل سوخته امشب تا به صبح...........میکند با گریه اش شب را به صبح.....شب عاشوراست امشب .....زینبم نالان امشب ......اضغرم از تشنگی خابش برد....لب تشنه صبح فردا میخورد تیری گلوش.....امشبو ایکاش خدایا هیچ نمیکردی تو صبح.....تا حسین کشته نشه اندر زمین کربلا......تا حسین داغ لمدارش نبیند خود به چشم . ....داغ ان یاران واطفالش نبیند باز به خود......زینبش محزون نشه اندر زمین کربلا.......
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:6 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

گریه کن...سید علی سیدی .یاالله

برا ببغض تو دلامون گریه کن.....برا مرگ خنده هامون گریه کن ....براجدای. از هم گریه کن...برا دیوار دوتا مون .....که جدا کرده من از تو ........
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 5:48 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

حاجی ان نیست......سید علی سیدی

حاجی ان نیست که در حج باشد.......حاجی ان نیست که در حال طوافی باشد......هران کس را که پوشیده لباس حج که حاجی نیست ......وهرکس در حجی زند سنگی به شیطان هم که حاجی نیست ....ولی هستن کسانی که در کشور چه در خانه وکاشانش.......فکر ایمان فکران گشنه.وان تشنه لبان میباشد.......حاجی ان است که در شهر وچه درخانه قلبش بشناسد ابلیس.......ورنه هر رنگ ونژادی وبا هر دینی توی رمی جمره سنگ زند ابلیس را.....به فتوایم بنام حاجی او را......چنانچه تا به حال بیت الحرامی هم نرفته.......وهرکس را که گیرد دست مظلومان ومحرومان.....گرسنه را غذا داده یتیمی راپناه داده ......ولب تشنه بکرد سیراب ......ورنه می نامند همه ان کس که پول داره......حاجی می نامند....هران کس را که شغلی یا که پارتی دارد این روزها ...
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 5:30 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل تنگی سید علی سیدی..

کجای یارمحبوبم .....کچای اشرف خوبم...کجایی..کجایی....کجای دلبرنازم ..کجای عشق زیبایم ؟......کجای تا ببینم من. صورت ماهت ....عززیزم تو کجای کجایی؟. ......کجای تا بگیرم توی دستام تار مویت.....کجایی کجایی؟
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 5:7 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

توی. ای اشرف .......سید علی سیدی ابرزگه......یاالله

توای اشرف .......تویی عشقم.....تویی دنیام....تویی دینم ....تویی یارم ....تویی دلبر ....تو ای زیبا نگارم .....تویی فکرم تویی جسمم......تو ای روزهای خوشبختیم ....تویی لیلام ......منم مجنون.....تویی ای عشق بی تکرار.....تویی دور و تویی گوهر.....مثل الماس درون خاک .....تمام حسن خوبی ها .......تو داری جمله در یکجا......تو قلبی مهربون داری.....وروحی پاک مثل اب.....تو ای سلطان قلب من ...شوم قربان ان اسمت.....که باشداشرف زیبا.....
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 3:37 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

یا رب.سید علی سیدی.روزهای اول

یادته روزای اول......یادته شبای اول ......یادته تماس اول.....یادته قرار اول .....یادمه.. که تو میگفتی ......رنگ این روزام زشب سیاه تره......یادته اشک تو چشات بود .....وقتی حرفات تو میگفتی ......یادمه اون روزا رو خوب.....به که چه هوایی داشتی.....یادمه همش میگفتی عشق اولم تو هستی......اوروزا رو یادته ......عشق خود صدام میکردی.....هردقیقه اسم من راعزیزت صدا میکردی.......یادمه شبای اول پشت من ...تو وا میسادی .....یادمه بخاطر من که چه حرفای شنیدی........اما من هم زجرا کشیدم ......که رو حرف خود بمونم .....راست میگن عشق ادمو کور میکنه .............مثل مشروب ادم و از خود بیخود میکنه........یادته حال و هوای اون روزا .......یادته روزای اول چقد عاشقم بودی .....یادته چه خوش بودیم .....چه خوش گذشته اون روزا ....من بودم به نقش مجنون ......وتوهم لیلی دل خون .....یاد اون روزای اول .....یاد اون نگاه اول ....یاد اون تماس اول ..... هیچگاه از یادم نرفته .....
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 2:49 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

خاق حق.سید علی سیدی.

خداوندا تو ای رب و توای رحمان ......تویی سلطان این دنیا.....تو هستی خالق ماه و تو هستی خالق خورش........توییی رب الیقین هستی اینو من با دلم میگم......تو این دنیا به این زیبای و دقت .........تو هفت لیل ونهارت افریدی......تواین خلقت به این زیبای و دقت ...........که نظم هست اندرش حاکم.......خداوندا تو حقی و تو یکتایی....تو هستی خالق خلقت........به بسمالله هت  قسم یا رب........که یکتای وبخشند........ودر خلقت میان این همه موجود ......توانسان کرده ای اشرف ........خدایم خالقم معبود بی همتام......ومن با شعر خود یادب بزرگیت و رحیمی تو من اورم برجای.......


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 7:39 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

اشعار .سید علی سیدی ابرزگه .یا رب

روز و شب بگزشت ومن سرگرم اشعارم شدم.........هم غذای جسم و روحم افکار واشعارم شدن .......بی خبر از دور وبر میکنم شب را به صبح.......چون بدین سان محو اشعارم شدم........با دلی شیدایم میرسانم شب به صبح......هیچ زمان خسته نگردم چون غرق اشعارم شدم.......من تک وتنها شبا را می رسانیدم به صبح.........هم رهم یارم همین اشعار وابیاتم شد.......تفریحو سرگرمیم درزندگیم..........دفتر ابیات واشعارم شدن........من در این ایام دلم مجنون شیدایی شده.......چون تمام کاردل ابیات واشعارم شدن.........هر کسی من را بدیدبا دفتر شعرم شبا........پیش خود دیوانه میخوانیدم خطاب......... 


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 7:27 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

گل ناز.سید علی سیدی ابرزگه..یاهو

تورا وقتی که میدیدم .......زحالم میشدم غافل ..........چرا که وصف زیبایت نمیگنجد توی شعرم........چه زیباو چه مه روی .....چه لب خند و چه گیسوی ......سرا پایت همه اندام تو دیدم .......دریغ از اندکی عیبی......خدا داده به تو یکجا.........سراپا صورتو اندام زیبای.......من از بغض نگاه ان شقایق ها فهمیدم.......همه خیره شدن یک دم به زیبای و خوش رویت......همه گل ها خورند حسرت زبعداز دیدن رویت ........چه زیباست چتراندر زیر باران .....کند شاداب گل و گلبرگ وان رویت ....گل نازم

تو ای عشقم ash
[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 7:16 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دنیای ادم ها .سید علی سیدی ابرزگه .یارب

خداوندا............میان این همه خلقت..........تو انسان کرده ای اشرف........زبانش .علم وافکارش.........همه بالاتر زهرمخلوق............همه مخلوق خورند حسرت.......زعلم وحرف وافکارش......عجایب صحنه ها دیدم........... در این دنیای موجودات...........شنیدم مورچه ای گفتا خدا جون .........چرا ساختی تو انسان را........   چرا که می دهد هر دم مرا ازار ...........بدیدم گله ای شیری ..........زنند لح لح زبهر قوت روزانه..........ودیدم بچه اهوی ......میان گله ای شیری.......ولی با ذات وحشی باز .....نزد اسیب به ان اهو.......ولی دنیای انسان ها .......که باشد اشرف خاقت ومخلوقات........پراز بی رحمی و زشتیست ......پراز نیرنگ و بد ذاتیست........دراین عالم که مخلوقات .......همه غبطه خورند از بهر انسان ها.........چرا دنیای انسان ها ...........این چنین باشد .......کسی گشنه بماند می رود از یاد........کسی درمانده باشد میشود خارو .......ندارد یار و همراهی ......اگر درمانده باشی میکنن ترددت .....به رویش اورند فقرش........منت بر او نهند هردم ....نیازش برطرف کردن......در این دنیا که یک کاغذ .........سکان مملکت گیرد اندر دست .......همه بی رحم و در جنگنند ....دروغ ها کذب و نیرنگ به بار اید از این کاغذ........اگر انسان در این دنیا ببیند غرق هم نوعش........ودر پهلوی هم نوعش ببیند سنگی از الماس ........رود از یاد اون مهر و مروت ....با غرق هم نوعش ......چرا که گیرد اندر دست سنگ الماسش........


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 6:54 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

اصول ادمیت...سید علی سیدی ابرزگه. .یا الله

مومن از دینش برد سودش .............زیرک از هوشش برد سودش........عالم از علمش برد سودش ........عاشق از عشقش برد سودش....مادراز کودک برد سودش ........کودک از مادر خورد شیرش......دشمن از تدبیر تاکتیک میبرد بردش .......باخته از نادانی جهلش .......ظالم از زورش برد نفعی ........غافل از باختن بدست کبر و مغرورش.......جاهلی از جهل خود بازنده باشد.......کاسب از کارش برد سود چون به کار است.....انکه مرده اجرش از اعمال خیش است........بدبه حال ان کسی که اب برد دنیا ودرغفلت به خواب است..............خوش بحال ادمی که عالمی و عاشقی وکاسبی ومادری دارد توی ذاتش .........ادمی که این همه خصلت بگنجد توی ذاتش ......به جدیت می توان گفت که این ادم دارای  وجدان پاک است 

........


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 6:37 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

روستای ابرزگه .سید علی سیدی ابرزگه یاهو

چه خوش بی ده و او فصل بهارش ........برد بغروسی.....نماد قدمت ده..... .سه برد و رود مارونش .........من کوهش رگل..... سرسبز واباد ....ومن دشتو کنارل پر گروفتن........وسر کوهش تو گر ده نه بوینی.......نگین سوز مارونش بوینی........دلت غش میره از اب زلالش ......کند روح تو شاد باغ انارش......چه گویم از قشنگی بهارش.......وهر جا سیر زنی سبزی دیاره.......از او بالا اگر بینی تو ده نه ........همه جاش سبز و خرم وبهاره.........صدای کبگلش مست ایکنه دل .....در ان دشت اب و دشت های بلندش........چه گویم از اناراش .......چه گویم از صفایش ....از ان مردم دل صاف........مثل اب زلالن..........چه خوش باشد تو فصل بهارش ........کنی گل گشت ومن باغل و دشتاب ........عزیزان ده من زیبای زیباست .......نباشد توی ایران در مثالش..........تقدیم به مردم دوست داشتنی ابرزگه زادگاهم  


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 6:21 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

گل های یاس واطلسی سه تا بودن تو خونمون .سید علی سیدی ابرزگه

گل های یاس واطلسی .....سه تا بودن تو خونمون تو باغچمون .......بهارا وپایز ها هم....... فرقی نداشت براین گلام .......همبشه سبز و شاد بودن........تو خونمون تو باغچمون........گل های یاس و اطلسی......قربون هر سه شون برن ......گلهای یاس واطلسی عزیزتر از جونم بودن ......بزرگتر ه چه خوشکل و چه با وقار ...........اون وسطی چه مهربون و بی ریا .........کوچیکتره یکم بوده شیطون بلا.....هر روز میزاشت  یکم سربه سر همه گلها .....قربون هر سه شون برم ......من اینجا از گلهام دورم ......حالا همون سه شاخه گل........سه شاخه ای پراز گل انند .........هرسه تاشون ثمر دادن.......شکو فه های مختلف ........تو خونه ای که من میگم ......هرکسی که پا میگزاشت ........انگار تو باغ پراز گل انند ......خدا نباشه اون روزی ....گل های من تشنه بشن .......یا رنگشون عوض بشه توباد و تو فصل خزون .......گل های ناز و مهربون.......درسته که دورم زتون .........اما بشه فدای تون دل پر از محبتم ........تا وقتی که نفس دارم ......قدر گل هامو میدونم ......چرا که خواهرای من عزیز ترن برای من .....گل های نازو خوشکلم ......تو جمعتون وقتی نیستم ......دعام اینه دست خدا رو سرتون ........قربون اون شکوفه هاتون من بشم .......

شعرم دیگه تموم شده باشین همیشه تو دلم.......


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 5:58 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

داداش جونم .تقدیم به دااش گلم سلیمان سیدی......سید علی سیدی ابرزگه. ......یارب

داداش جونم داداش جونم......جونم داداش داداش جونم.......پشتم عمرم باشه داداش ......تودنیا و تو زندگیم پشتم گرمه به خان داداش. . ..توشادام تو غصه هام .....مثال کوه پشتم بوده.......جونم دداداش جونم داداش......عمرم بشه فدا یدونه از موهات.......من جایی خالی بابا رو حسش نکردم تو دلم ....چونکه بوده بابا برام............عزیز من خان داداشم........یادم میاد سال های پیش .......یه سیلی زد تو گوش من......اون روزیو که من میگم .......شاید اونم یادش نیاد.....چه روزیو دارم میگم .......خطایی کردم که داداش سیلی زده توی گوشم......بعدش که رفتم بخوابم............طول نکشید اومد نشست بالا سرم.......خودم زدم به خواب ولی .......دیدم چجوری گریه کرد.....دستشو رو سرم کشید ......با چشمای اشکی و خیس ......دل منم تاب نیاورد ......وقتی که اشکشو دیدم ...،گفتم داداش فدا سرت منم که دلگیر نبودم .....داداش جونم داداش جونم عمرم بشه فدا سرت


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 5:31 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دنیای پست این روزها .....سید علی سیدی ابرزگه ...یا رب

خودتو خسته نکن توی این دنیای پست......انکه از دیده برفت از دل واز یاد برفت.......عاشقا اینجورین توی این شعرای من ........اگه باور نداری کو کجاست اون عشق من .........ادما این زمونه با تو ان تا تو خوشی...........وقتیم که ناخوشی باتو مثل دشمنن...........اینارو من نمیگم .......دل عاشقا میگن ای حرفارو.......دیگه عاشق نمیشه این دل من.........رو دلم جای هزارتا خنجره .......با توام کسی که ضخم زدی به من.......امروزو یادت بیار وقتی که ضخم بزنند روی دلت .......وقتی که یادم میاد حرفای تو .........دردش از هر چه غمه چه بدتره ......یادمه از عشق هزار جمله میساختی تو برام.......پس چیشد کو کجاست جز یه رداز خیانتت. ............


[ پنج شنبه 17 بهمن 1398 ] [ 2:58 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد