به نام خالق زیبایی...بدترین صدا......سید علی سیدی ابرزگه .لنده ....

بدترین صدای ... که یک کودک یتیم یا بی خانمان میشنود ....اینه که گشنه باشد و صدای کف گیر همسایه ثروت مندش به ته قابلمه پلو گیر کنه ...بیخبر از کودکی که شب تا صبح اشک میریزد از دلشکستگی ...شبها را اروم نخابیم ...دریابیم همدیگر را گر چه از کشور وخونه خودت هم نباشه...ً.....سید علی سیدی ابرزگه

برچسب‌ها: بدترین صدا سید علی سیدی ابرزگه لنده
[ شنبه 2 مرداد 1400 ] [ 13:11 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

یا الله....مادر.....سید علی سیدی ابرزگه .....لنده ..

خدایا دستانم خالی .وهیچ کاری برای مادرم نکردم دراین سالها ......تنها خواسته و ارزویم ساده و از ته قلبم ...از روزی من بکاه و به روزی مادرم افزون ...از عمر من بکاه .وبه عمر مادرم بیفزا....غم هایش کم کن ... و به شادی هایش افزون ...

برچسب‌ها: مادر ید علی سیدی ابرزگه لنده
[ سه شنبه 8 تير 1400 ] [ 10:47 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

به نام رب .ً.علی سیدی ابرزگه .روز ها میگذرد

روز ها میگذرد ؟و شب هم خواهد رفت ....غم هم میگذرد ...شادی هم خواهد رفت ...از چه چیز حیرانی !....چشم بر هم زدنی .....توبه خواب خواهی رفت .....در دیاری که همه مردم ان ...ً.....در تکاپوی خیال ...گم شده اند ....علی سیدی ابرزگه

برچسب‌ها: روزها میگذرد ابرزگه لندهسوق روستای ابرزگه
[ یک شنبه 6 تير 1400 ] [ 10:43 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

به نام رب .سید علی سیدی ابرزگه .....همه چیز یک دروغ بزرگ هست

در این زمانه همه چیز یک دروغ بزرگ هست و رندانه ......و حرفها دروغه وعده ها دروغه .....قسم ها دروغ ...دیانت شده ریا و دروغ ....عشق ها دروغ ......وروزی به نقطه ای خواهیم رسید که کسی اشتباهی هم حرف راست نخواهد زد.........من در این زندگی جز ...خالقم ...وعشق مادرم ......هیچ یک را باور ندارم ........فدای ماداری مهربون

برچسب‌ها: دروغ همه چیز تو این زمونه دروغه سید علی سیدی لنده
[ یک شنبه 5 ارديبهشت 1399 ] [ 18:37 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

سید علی،سیدی ابرزگه.خالق مهربان.در زندگی خود کینه از کسی به دل نگیر....

خداوندا......انسانم ....انسانی از نسل ادمیت......با دلی کوچیک و دست خالی..........بدون شرم ........از ادم های اطرافم که مسخره ام میکردن .......اری با شما هستم ........ایا با جیب خالی کسی شام به شما می دهد .....ایا با جیب خال میشود یک روز در زیباترین برج کشورت تفریح کرد......اون هم در این دنیای عجیب و پر از رنگ های شیطانی .........شب بود اری به یاد دارم .شب بود و مهتاب در اسمان ........تنها بودم تنهای تنها .....نشستم روی کرسی چوبی که مردم ابادیم برای نشستن در زیر سایه درخت نهاده بودن .....انسانی با رویاهای زیاد ومحال.......تنها بودم بجز کسی که همیشه حرفهایم را میشنید و میدید کسی نبوده.....انسانی که هرگز همه چیزو برا ی خودش نخاسته .به مادیات اهمیت نمیدادم ....وهمیشه خوشحال میشدم با صدای خنده کودکان......و من حرف های جگرم را اتیش میزد ...واشک مثل همیشه از چشمانم سرازیر میشد ودلتنگ ...ودلتنگ......به اسمان نگاه کردم ونجوا کرئم با خالق هستی ......هی هات .اگر انسان ها حقیقت را میدانستند اینقدر. طمعه نمیکردن .......که اگر حقیقت زندگی.ر ا بدانستن هرگز دل کسی را نمی شکستن .هرگز ظلم نمیکردن .....چشمم به برگ درخت بلوط افتاد که جدا شد از شاخه.....واز بالا به پاین امدنش به اندازه پلک زدن بیشتر نبود .....خیره شدم .....پیش خودم فکر کردم ....زمان چقدر زود گذشت .و موقع رفتن است.....

برچسب‌ها: ابرزگه ابکری شهرستان لنده دل نوشته های سید علی سیدی ابرزگه
[ سه شنبه 30 دی 1399 ] [ 15:58 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

ابرزگه .لنده .دل نوشتته سید علی سیدی

یا خدا.......در این دنیای بزرگ و پر رمز و راز ....من بارها بوده بخودم میگفتم رفته .....ویاد گرفتم چیزی که رفته دیگر هیچوقت بر نمیگردد ....ولی قبلش معنی کلمه هرگز را فهمیدم ......ولی در این روزها ودر این ایام جوانیم حرفم را پس گرفتم با چشمانی اشکبار و بغض گلویم..... در سن سی و سه سالگی که میگویند جوانی یکی از بهترین دوران عمر ادمه......نه من گویم .....بزرگان می گویند این حرف و.........وگریه کنان میگویم پس اگر این واقعیت دارد چرا........من دلتنگ ایام بچگیم شدم ......نبخاطر سن و سال .بلکه بخاطر مردم ان روزها .....چه روزهای بود ....ان روزها.....چه چیز فرق کرده کجای این جریان عوض شده ....هیچ ادم ها همان ادمها خورشید همان خورشید روز ها همانروز ها............ولی بدون عاطفه و مهر و محبت .بدون برابری و برادری. .........اری این است فرق این ایام
[ سه شنبه 30 دی 1399 ] [ 15:49 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

سید علی،سیدی ابرزگه.خالق مهربان.در زندگی خود کینه از کسی به دل نگیر....

در زندگی خود از کسی کینه به دل نگیرید ....می دانم ...اری ...می دانم ...بخشیدن کسی که دلتان را شکسته و یا به شما صدمه یا ضرری رسانیده .می دانم اری من میدانم تجربه کردم سخت است بخشیدن همچین ادمی ......و به شما ها هم میگویم به حرف کسی گوش نکنید .....و دلتان را از بند زندان نفس برهانید ......جز ندای دلت ......به حرف کسی اهمیت ندهید ....که چرا بخشیدی ....چطور مگر یادت رفته است ......وبا روی گشاده وبا اغوش باز به استقبال افتاب فردا برو.......زیرا بخشیدن موجب راحتی روح و روان خودتان میشود .....با کینه توزی فقط به غم های خود می افزونیم هیچ نفعی نخواهیم برد .....مرسی

برچسب‌ها: ابرزگه ابکری شهرستان لنده دل نوشته های سید علی سیدی ابرزگه
[ سه شنبه 30 دی 1399 ] [ 15:41 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

انسانم .خطا کارام .با دلی ضخم خورده و منتظر یه همدرد.ابرزگه .سید علی سیدی ابرزگه

یا خداوند.......انسانم با دلی ضخم خورده .ودلتنگ.....وبا بغض توی گلویم فریاد میزنم ........ومثل همیشه درحال انتظار م شاید کسی جوابم دهد .......ولی مثل همیشه جوابی نشنیدم .........هیچ کس درکم نکرد .هیچ کس صدایم نکرد .......گاه میشود با یک جمله ساده کل منظورتو برسونی به طرف مقابلت ............ومن.....علی ..حاضرم یه دنیا بنویسم وچندین ساعت با گلوی خشک حرف بزنم .....تا یک نفر درکم کند و حرفهایم را بشنود ........حرفهایم را بفهمد........انسانم .....انسانی خطا کار و پشیمان.....خطا کردم..غفلت کردم ....اری این گونه است حقیقت زندگی من........شب مثل همیشه با شکمه نیمه سیر..وسری با فکر های محال ....و اما و اگر های بی تعداد در ذهنم ......سر بر بالین نهادم .....یک ساعتی میشد که صدای یه کودک ......کلافم کرده بود .....چرا .....چرا ....چرا ساکت نمیشود .....مگر مادرش صدایش را نمیشنود ......غافل از چرا های که در مغضم بوده و در انتظار جواب بودم....وبه ان کودک فکر نکردم که خدایا به راستی چرا گریه میکند ...سر بر بالین نهادم گفتتم حتما اروم میشود به خواب غفلت رفتم..ادمی که میخواست از درد مردم بگویدولی خودش صدایی ...نوزادی مشنود ولی فکر نمیکرد دلیل بی تابی طفل معصوم را...فقط بلد هستیم قضاوت اخلاقی در مورد دیگران بکنیم ..........صبح زود با صدای در هم امیخته کودک با خروس همسایه بیدار شدم ......دیدم هنوز صدای. ان کودک هنوز می اید ....ان لحظه فهمیدم که چرا جوابی من هیچوقت نمیشنوم ...ودلیل حکمت کار خدا رو.....میدانستم بدون شک مشکلی پیش امده برا مادر اون کودک ..ًاز خونه زدم بیرون وطبق معمول با پچ پچ های همسایه ها مواجه شدم ...اونا هم همه حرفشون قضاوت در مورد مادر اینذکودک بود ...کجاست چه میکنه رفت پی خوش گذرونی کودک ول کرده ...باشنیدن این حرفا نمیدانم چیشد یدفه به فکری عمیق فرو رفتم .....تازه متوجه گناهی شدم که مرتکب شدم ....چرا قضاوت کردم ....چرا پشت سر کسی که ندیدم حرف زدم .....در زدم کسی درو باز نکرد ...چند بار این کارو تکرار میکردم و جوابی نمیشنیدم ....جز گریه ان کودک که با هر قطره اشکش از خودم بیشتر و بیشتر بدم میومد ....کسی بهم کمک نمیکرد درو باز کنم .میدانستم ان زن فقط با همین کودکش زندگی میکند وکسی دیگه داخل خانه نیست ....ان لحظه صدرصدمیگفتم اتفاقی برای مادرش افتاده .....با هر زحمتی درو باز کردم در رو باز کردم صاحب خونه صاحب خونه با صدای لرزان میگفتم میترسیدم اتفاق بدی برای مادرش افتاده باش ..چند قدمی رفتم جلو تر کل خونه پنجاه متر بوده یعنی کل ساختمون خونه هاش همینجور بوده ...نگاه کردم ولی مادرشو ندییدم ...از یک طرف خوشحال بودم که اتفاقی نیفتاده برای مادرش ....واز طرف دیگه ناراحت برای چشمان سرخ شده ومعصوم ان کودک که از نیمه شب تا صبح گریه کرده بود.....با دیدن کودک دوباره ....فریب هزار رنگ شیطان را خوردم ...خدایا این زن چرا اسم خودشو مادر میزاره ...چطور دلش اومد کودک و تنها بزاره ...کودکش داره میمیره از تنهایی ..به اینا فکر میکردم...اما پیش خودم نمیگفتم چرا زود قضاوت کنم ..حتما مشکلی براش پیش اومد ..فقط حرفای شیطان را میشنیدم ....... کودک را بغل کردم تعجب کردم که چطور کودک گرسنه ای بر دستهای خالی من وبا لمس کردن دستهای نازش خوابش برد.... و با لب های کوچیکش بخندد.....ان زمان کوچیکی انسان را فهمیدم .......وهمین طور چطور بزرگ شدن یک انسان را ....به خودم گفتم .چطور یک عمره کسی صدای منو نمیشنوه ...... .....چون دستهایم خالی بودن از زر و سیم و سکه های طلا و نقره .........ولی در عوض تا دلتان بخواهد در گلویم غسه و بغض ودر دلم جای ضخم داشتم. .......دعا کردم خالقم تومرا ببخش.......انسانم خطا کردم......با گرفتن ان طفل معصوم ...بدبخت بودن خودم را حس کردم...چند دقیقه ای گذشت صدای در اومده بود ...وقتی صدای پا شنیدم ...صدا کردم صاحب خونه من اینجام ....مادرش هیچ صدایی نمیکرد ...طوری که انگار مرده بود ....وقتی اومده بود جلو چشمانش منو نمیدید از خستگی و گریه کردن .... .بادیدن این صحنه بدون هیچ سوالی جوابم را گرفتم.....به دستان ان مادر که ضخم بوده و چشم های گریان ان مادر ..نگاه کردم ....که شب را تا به صبح همراه ان کودک نیاسوده وگریه میکرد ...... ناخداگاه گریه کردم نتونستم جلوی اشک هایم رو بگیرم .....تازه فهمیدم چه خطایی کردم ...توبه کردم خدایا خطا کردم گناه کردم ...سر افکنده بیرون رفتم ...ومثل همیشه طبق قرار همیشگیم با خورشید ...به انتظارنشستم تا کسی از ان ور .......مرز. رویاهایم جواب بدهد .....درکم کند ......همراهیم کند.......منتظر و منتظر و منتظر. ....به انتظار می نشینم.. به انتظار کسی که مثل من نباشد و بتواند بدوند قضاوت اخلاقی در مورد کسی ...جهان تارم را روشن کند....سید علی سیدی ابرزگه

برچسب‌ها: ابرزگه ابکری شهرستان لنده دل نوشته های سید علی سیدی ابرزگه
[ سه شنبه 30 دی 1399 ] [ 15:1 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

چه کس میفهمد ان قلبی.شعر از سید علی سیدی ابرزگه

چه کس میفهمد ان قلبی... که از دوری زدلدارش،حتی یک شب نیاسوید .....شما ها را سوال پرسم .....که درس خواندین نه کم بسیار........خیانت را چه تعبیر میکنید در دل......دروغ گفتن.زنا کردن .یا که دزدیدن.........وتا جایی.که میدانم همه اکثر. بدین شیوه جواب میدن.......ولی غافل از این دنیای بد وحشی و بد ذاتی........رفیقی خونه دوستش بگیرد دست ناموسش....زنی با شوی خود در جشن و مهمانی ......دو دستی شوی خود چسبید ........ولی چشمان او جای دگر بیند ......شبی را که هنا میزارن اندردست شاداماد.........همان داماد بد اقبال.....که هیچ گاه توی رویایش نمیگنجد......خیانت از تمام ارزوهایش

برچسب‌ها: ابرزگه ابکری شهرستان لنده دل نوشته های سید علی سیدی ابرزگه
[ پنج شنبه 11 دی 1399 ] [ 20:33 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

سید علی،سیدی ابرزگه.خالق مهربان.

خداوندا به حق خلقت وربانیت سوگند.......من بنده اگرخبطی ز نادانی زنفسم مرتکب گشتم.....ولی من خود که میدانمتو رحمانی و بخشنده......من بنده خجل گشتم زنفسم یا ز کردارم.......خداوندا امیدم نا امید گشته.زاخلاقم و زکردارم.......خداوندا من بنده خطا کارم.....ولی بازم به در گاهت نظر دارم....

برچسب‌ها: ابرزگه ابکری شهرستان لنده دل نوشته های سید علی سیدی ابرزگه
[ پنج شنبه 11 دی 1399 ] [ 20:19 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

اهل روستایم من .سید علی سیدی ابرزگه.

اهل روستایم من .پیشه مردم ده به زراعت بند بود......همه مردم ده اخ چه صادق بودن......همه اهل دل و همه با هم بودن ودر ان ایام من نو جوانی بودم......همه سرگرمی من با سگ و گاو و خرم سر میشد ......توی ان روزای خوش.همه خوشحال بودن همه مردم ده......سالها میگزرد .......مثل یک رود روان ....یا زمانه بد شد .......یا که این مردم ده ......پیش خود فکر دم؟؟؟؟؟؟؟مشکل از روستا هست یا که از مردم ده.........؟؟؟؟؟

برچسب‌ها: ابرزگه ابکری شهرستان لنده دل نوشته های سید علی سیدی ابرزگه
[ پنج شنبه 11 دی 1399 ] [ 20:11 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

ابرزگه .لنده .دل نوشتته سید علی سیدی

بخردان از خررد خود بهر مشکل استفااده می نماین.جاهلان از روی نادانی .گره بسته به دندان میفشارند

برچسب‌ها: ابرزگه ابکری شهرستان لنده دل نوشته های سید علی سیدی ابرزگه
[ پنج شنبه 11 دی 1399 ] [ 20:5 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

یا خدا .....سید علی سیدی

با سلام خدمت تمامی بازدید کنند گان گرمای بقیه اشعار بوی باران به همین زودی در این سایت منتشر میشود
[ شنبه 3 اسفند 1398 ] [ 11:0 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

پیام مدیرسایت

 

باسلام خدمت تمامی بازدیدکنندگان گرامی

ازاینکه ازمطالب این سایت دیدن میکنیدکمال تشکروقدردانی ودارم

تمامی مطالب این سایت ساخته ذهن بنده حقیرمیباشدکه درسالیان درازمشغول ب سرودن وجمع اوری این اشعارهستم ودرپایان جاداره تشکرکنم ازنویسنده وب سایت وطراح سایت ویاروهمراهم دوست عزیزم هادی مرادی قیروکارزین

باتشکرمدیریت سایت:شاعرونویسنده سیدعلی سیدی ابرزگه


[ جمعه 2 اسفند 1398 ] [ 19:4 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

چه خشه روزل خوبو من ده .. . .....

چه خشه روزل خوبو من ده ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤تویی گلی خرونگ بلی.........وکتر سه و خل خلی ..........چه خشه بوی دونه حس کنی ودم ملار.........طعم چویی من تو گلی ومن بهار.........ایبره دل ومن او روزل خیال ........بوی خش برنج چمپا........بوی نون سر تاوه.بوی او بلبل گرم ..........ومشامم ای رسه از همه جا .........بوی خش برنج شیری........بوی کره و دوغ تازه ........ ایبره دلت ومن عالم خیال ........
[ جمعه 2 اسفند 1398 ] [ 17:54 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

خواهرم ..........سید علی سیدی .......یا رب

خواهرم از هر گلی قشنگتری........خوشکل و شاداب..... واز هر گلی ..........تو سر تری ..........خواهرم تو اسمون قلب من ........قشنگترین ستاره ای .........برای زندگی من قشنگترین بهانه ای .........خواهرم تو از گلا قشنگتری.......خواهرم برای زندگیم امید .........برای قلب من تو از نفس واجب تری...........تقدیم به تمام خواهرای دنیا.......سید علی سیدی ابرزگه

برچسب‌ها: خواهرم تو از گلا سید علی سیدی ابرزگهشهر لنده ابرزگهزادگاهم ابرزگه
[ جمعه 2 اسفند 1398 ] [ 17:9 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

صبح گاه شده.....به نام خدا ....سید علی سیدی ابرزگه

صبح گاه شده همه جا وا شده .غنچه ها واشدن ......گل ها بیدار شدن.....توی جنگل همه بیدار شدن .رود بیدار شده .......ماهی ها خواب نبودن ولی بیدار شدن........توی شهر هم چش من وا شده .......همه بیدار شدن .....وصدای موذن اعاز شده .........چه. در شهر و چه در جنگل........زمخلوقات ..و جان داران ..... توی جنگل کل حیوانات .........ودر شهر هم گوید انسان ها...........همه شکرش بجای ارند......همه با لحن وهر گویش .......زبان دار وبی زبانان .............همه شکرش بجای ارند ...........زصبح گاه و شادابش .......همه سر خوش وشادابن.وشکرش را بجای ارند.

برچسب‌ها: سیدعلی سیدیصبح گاه ابرزگه
[ جمعه 2 اسفند 1398 ] [ 16:5 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

شب عروسیت 2 سید علی سیدی

عزیزم رفتی اما من .........گله ای از تو ندارم ........حال دل بی تو خرابه ........اما چاره ای ندارم .......عزیزم رخت سفیدت .......به تنت چه خوب میادو......ارزوم بود که ببینم با چشام شب عروسیت ......راستی بهت نگفته بودم ........توبا تور سفیدت .........به به چه خوشکلی چه زیبا ......تو دلم دعا میکردم ......که دلت نبینه غم را. .........توی این شب عروسیت ....تویی این شب خاص .....اومدم تا پشت دیوار.......دستتو دیدم تو دستش ....تو ندیدی من و اون شب ......که چقد گریه می کردم .....تو دلم جا میشده یکجا .......هرچی غم هسته تو دنیا .....@@@@@@@@@@@
[ سه شنبه 22 بهمن 1398 ] [ 10:45 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

شب عروسیت ....سید علی سیدی ابرزگه

وقتیکه چشام تورا دید پره اشک تو اون شب خاص.........نمیبخشم خودم را چونکه بودم دلیل اشکات........پشت به دیوار تکیه دادم .....اون لحظه دنیا تموم شد دیگه انگاری برایم.........وقتی دیدم که رقیبم ......بوده داماد تو اون شب خاص......میدونم دلت گرفته ........توی اون شب عروسیت ......با خودم میگفتم اینجا. .......الهی امشب بمیرم ......تا که چشمانم نبینن.......اشک چشمان عزیزم ........ خدایا فداش بشم من .. ....دادمش بدستت اینبار ......تو مواظب گلم باش .... ...تو به فکر اون دلش باش........دلشو همیشه شاد کن ......این و من همیشه میخام ........از تو ای خدای عالم......دلشو همیشه شاد کن ....
[ سه شنبه 22 بهمن 1398 ] [ 10:30 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

رفتن تو گل من .....سید علی سیدی....یا الله

رفتن تو گل من .......یه شک به قلب من داد........که بی توای گلم ..........نفس نداره این دلم ........رفتن تو گلم ..... یه شک به قلب من داد.... ..@یه شک برای مرگم .........ای گل نازو خوش روم......بودن تو کنارم ......یه جون تازه بخشید........خدای من به قلبم .........بارفتنت تو اما .... ...یه شک به قلب من داد.......یه شک تا مرگ به من داد..........ای عشقم ای گلم .........بدون تو هوا ......برا دلم خفست ........نبود تو گلم ..سخته برا دلم .....انگاری تو کمام ......عزیز این دلم ...به وقت رفتنت .....کم میارم نفس. .....دست وپا میزنم .....یه مرگه واسه من.......تو ای عزیز من . ......... به وقت رفتنت .........وایسا وخوب ببین ....مرگ منو گلم ...... با رفتنت گلم تو ای گل قشنگ..... .دست و پا میزنم .....کم میارم نفس. .......یه مرگه واسه من....توای گل قشنگ
[ سه شنبه 22 بهمن 1398 ] [ 8:53 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

الهی بمیرم..........سید علی سیدی ابرزگه

الهی بمیرم ....ولی باز ببینم ....‌...من اون مهر دستات.....الهی بمیرم ...ولی باز نبینم من اشک چشاتو.......بمیرم الهی ........ولی نشنوم من........ حق حق گریه هاتو .........الهی بمیرم منه جان فداشو .......بجاش خنده باشه .........به روی لبانش ..........الهی بخنده ...........همیشه گل من .......بمیرم الهی ....ولی باز نبینم ........تو چشمان عشقم ........حتی قطره اشکی..........بجاش من شب و روز.......چشام پر زه اشک بو ....بجاش هی ببارن چشام هی شب و روز ......الهی گل من .....همیشه ببینم .....گل ناز و خوش رو .. .......الهی گل من همیشه سر خوش با اون قلب صافش ...... بجاش من بمیرن ......من بد وبد قول ........خدایا عزیزم بدست تو دادم .......پناه دلش باش. ....دل صاف ومعصوم..........الهی گل من ......همیشه عمرش پراز سر خوشی باد .......الهی نبینم ......زمانی چشاشو مو گریون و اشک بار ......بمیرم الهی .......برا عشق خوش روم .........بمیرم الهی ........بمیرم الهی
[ سه شنبه 22 بهمن 1398 ] [ 8:37 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

سوال...........سید علی سیدی ابرزگه

شبی را من سوال کردم ز شیخ عالمی عادل......بهشت یاجهنم دنیای باقی زدید تو چجوریست.....گواهی میدهی در دل که هستن.........به پاسخ گفت به من ان شیخ عالم..........اگر خواهی بفهمی پاسخت را ........تو هم ازچشم من....... به این دنیا نگاه کن...سماوات را. ببینی ماه وخورشید ....همان خورشید عالم تاب .....که بینند کل چشم ها..الی انان که کورن کورمادر زاد ....ویک عده نمی خواهندببینند نور حق را...که خورشید.. همین خورشید عالم تاب..... نمایان گر نور خدایست ....به کوه ها و به صحرا یا که دریا .......زمین را بنگر از هر جا .......به هریک را که من نام بردم اینجا ... ......اگر هر روز تو هم چشمت بیفتاد ..........بیابی پاسخت با هر نگاهت .. ......تو بینی نور حق را به چه زیباست.... بهشت ان جایگاه اسمانی ...اگر شیعه اگردلدار یاری ......بخوان قران شمار بیشماربهشت ان نام زیبارابخوانی..
[ سه شنبه 22 بهمن 1398 ] [ 6:37 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

خیانت 2 .......سید علی سیدی ابرزگه

خداوندا هران کس را که در عشقش خیانت میکند یا اینکه خبطی..................درون دل بده توتاوان به سختی......خداوندا اگریک شخص بگیرد عشقو بازی .......چو زن باشد یا اینکه مردی. . ........نبیند قلب سنگش روز شادی..... ....؟؟؟؟؟؟؟؟..خداوندا هیچ عشقی تبدیل به نفرت نشه......❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
[ سه شنبه 22 بهمن 1398 ] [ 6:22 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

عاشقا.....سید علی سیدی ابرزگه

سلامتی تموم عاشقای تو دنیا ..........من سرودم ناب ترین شعرو تو دنیا ......همه عاشقای دنیا..... ..برا هم دیگه میمیرن ........همه عاشقا میدونن..... ..برای یلحظه مردن.......یه وجب جدای کافیست .......با شمام ای عاشقای دنیا ........جان هرچی عشق پاک تو دنیا...عشق و به بازی نگیرید ..........عاشقا عشقا همه مقدسن ........اینو که همه میدونید .........پس نگیرید عشق و به سخره هرگز ......عشقای پاک همیشه موندگارن .......شیرین وفرهاد بود یک مثالش......اینکه میگم تاوان سختی داره......پس نگیرید عشق کسی به سخره.......این حرفارو که من میگم تو شعرام ........حرف دل تموم عاشقاهست ........که گفته اند با درد دل برایم......ای عاشقا قدر عشقو بدونید.......نزارید دست تقدیر عشق وازت بگیره....برای لحظه لحظه خنده هاتون......از جون ازدلت باید بجنگین .......به حرمت عشقای پاک دنیا ......باهم بنوشیم ما شراب عشقو .......ای عاشقا حرمت عشقو نگه دار....عشق ها همه مقدسه میدونید........قسم میدم ای ادما به این عشق ......قلب کسی را نگیرید به سخره .........قلب یه عاشق رابازی گرفتن ........قهرش میاد خدای عاشقامون......ای عاشقا حریم عشق نگه دار.....حرمت شکستن کار عاشقا نیست .......فاصله. جدای از عشق .......باشد به باریکی تار مویی ........خدا نیاره اون روز ویه عاشق.....بجای عشق .نفرت. بشینه بر دلاتون........ای عاشقا تو این دو روز دنیا .....با عشقاتون کنار هم بخندین ........به عشقاتون حرف دلاتون بگین .........نزارکه بغض بشینه تودلاتون......سلامتی همه عشقا تو دنیا .......شراب عشق و باهم سر میکشیم ......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 11:17 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

معجزه چشمانم ....سید علی سیدی ابرزگه

من زمانی را یاد خود اورده ام.........بچه بودم پشت لب موی نداشتم ان زمان ........سوی چشمانم روز به روز کم میشده .......نور امید دلم کم میشده ........من در این شعرم یاد روزی میکنم ..........اب از چشمم سرازیر و دفیقانم تمسخر میکنند ........یاد ان روز وقتی من افتاده ام ...قطره ای اشک از چشم افتاده است ....یادی از بدبختیم من کرده ام ....چون رفیقم چشم من را هم تمسخر میکند.......یاد ان روزی میفتم مادرم .....از روی ناچاری مرا ....با خود به هر شهری.....برای تحت درمان میبرد.......من ان روزها چه خوب یادم بماند . ........روزی رابا مادرم راهی شدیم ماسمت شهر ........همه ان روزا سیاه براتن بکردن توی شهر........علتش پرسیده ام از مادرم ........که چرا مردم همه یکجا سیاه پوش گشته اند ..........گفت مادر روز عاشورا همه اینجورین ......گفت امروز کربلا بهر حسین طوفانی است ..........گفت مادر از حسین ان شاه دین ......قطره اشکی از چشم افتاده بر روی زمین .........شربتی از اب و برف اورده اند.........شربتو مادر بداده دست من ..........گفت مادر که بگو مولا حسین جانم فدات........گفت مادر که بخواه از شاه دین شافی چشات .....من دعای که مادرم گفت خوانده ام ...... ........من ندیدم بعدان روز ....قطره ابی زچشمانم بیفتت برزمین ........جز زمانی که گفته شه نام حسین .........وقتی که نام حسین اورده شه در پیش من ......نا خودا گاه اشک چشمانم سرازیر میشون.......ای که جان من فدای اون سرش .... .میکنم جان وسرم با اشک چشمانم فداش......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 10:27 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

عشق این روزها ....سید علی سیدی ابرزگه ....یا رب

همان قلبی که بشکسته .................نه دارو می دهد تسکین نه مهری روش اثر داره ........اگه تیشه شکافته قلب یک کوه را ............نشان از عشق پاکی هست که هست اندر دل فرهاد.......اگر قیص و اگر مجنون شدن عاشق .........دلیلش قلبی از عشق وفا دارانست .........ازاین عشق و از این مجنون دلباخته ......من اینجا میخورم غبطه .........دلم خسته واز سنگ است ......چرا که یار دلدارش وفادارش زده اورا شکسته .......در این دنیای ادم ها ........که عشق سرگرمی و بازیست .......شدم خسته از این دنیام .........که مرگم ارزو کردم ......در این روزها که. ادم ها .......هوس را عشق می نامن ........شدم خسته ودر قلبم خدایم را صدا کردم ......از او خاستم من ان دنیای بعد از مرگ
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 10:17 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

مست شود ......سید علی سیدی .یارب.....

می نخورد مست شود .......انکه لب یار خودش بوسه جانانه بگیرد ............مست شود ان که دلش.............خنده مستانه ببیند.........شاد شود مست شود.........مثل بهار تازه و سر سبز شود .........جوان ودل شاد شوی ........وقتی چشات لیلی مستانه ببیند .......مثل قناری که کنارش.......دانه وشاه دانه ببیند.......می نخورد مست شود .........انکه چشاش چهره زیبای نگارش بیند.........مست شود تازه وسر سبز شود .........انکه گلی عاشق و دلباخته ببیند ........مست شوم عافل از این حال وزاین شهر شوم ......... چون که چشام صورت زیبای نگارو دیدم .. ..چون به مشامم برسد بوی گل ناز .......مست شوم غافل از حال وازین شهر شوم ..می نخورد مست شود ......انکه لب یار خودش بوسه جانانه بگیرد.
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 10:7 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

رفیق بی کلک مادر.سید علی سیدی ابرزگه

من اینجا توی اشعارم وتا جان در بدن دارم .........رفیق بی کلک گویم تورا ای مادر خوبم .........هنوز هم یاد تو در قلب من مانده .......نرفت از یاد من مادر دعاهات پشت سر مادر ......تورا ای مادر خوبم نخواهی رفت تو از یادم .......چرا که زیر پاهایت بهشت را دیده ام مادر.......تمام ارزوی من همین باشد اندر دل ..........نگیر از من خدایا مادرم را بزار بالا سرم سایش ..........برا جبران اون اشکات ..........کنم جانم به قربانت تورا ای مادر خوبم .......تورا ای یار محبوبم ........وتا جان در بدن دارم ......توراگویم رفیق بی کلک ای مادر خوبم .... تورا ای مادر خوبم........تقدیم به مادر خوبم .وتمام مادران ایران
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 9:58 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دلم گرفته ای خدا...سید علی سیدی ابرزگه....یاخداوند

دلم گرفته ای خدا .....دلم گرفته ای خدا ........امشب از اون سباست که من .........دلم میخواد گریه کنم... . ....... بین تموم ادما بغضمو فریاد بزنم...........امشب ازا ون شباست که من دوباره دیونه بشم ...........تواین شبای بی کسیم ......عشقشو از دلم گرفت.... کسی که عاشقش شدم .... دلم میخواد داد بزنم .....که ای خدای قلب من .....تاوان چی رو پس میدم ......در این شبه تاریک و سرد ...... خونه شکنجه گاهمه .......امشب از اون شباست که من دلم میخواد زار بزنم ........عشق و امید این دلم خدافظی نکرد و رفت .......تو خونه و تو شهر دل ......عشقمو من صدا زدم .....ولی جوابی نشنید ......این دل سرد و بی کسم ........امشب از اون شباست که من دلم میخواد مست بشم ......تو مستی و تو حال خوشیم حرف دلم را بزنم .....امشب از اون شباست که من تو کوچه ها پرسه زنم ....هرکس که پرسیده کجا ........به دنبال یه هم دمم ....دلم میخواد که تا به صبح درون شهر قدم زنم ......تا وقتی بارون بند بیاد ......تا وقتی عشق من بیاد .....امشب از اون شباست که من دلم میخواد گریه کنم ........سر بزارم روی پاش یه عالمه زار بزنم.....امشب از اون شباست که من دلم میخواد داد بزنم ....بین تموم ادما بغض مو فریاد بزنم ......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 8:29 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل نوشته ای از سید علی سیدی ابرزگه .یا رب

خاقم که تمام دارو ندارم از ان توست ........چشمانم وقطره های اشکی که بر گونه هایم سرازیرمیشوند......حاکی از دلی ضخم خورده و شوریده هست ......حال.و روزم را شاید اطرافیانم نفهمن ولی تو چه خوب میدانی حکایت این قصه های غمگینم را ...........له تمام عزمت وبزرگیت سوگند میخورم که در تمام زندگیم .شکوه و شکایتی از مشکلاتم خود به خالقم نکردم.......ولی این روزها حال و روز خوشی از زندگی کردن ندارم .چرا که از جای بی وفای واز کسی مهری ونامردی های دیرم .که دلم را بدجور شکسته وامیدم را از زندگی کردن بریدم......در دنیایی که دروغ گفتن مد روز شده .در زندگی. خود حتی چنین روزی را باور نمیکردم برسد روزی که عشق سرکش ودل شوریده ام از زندگی کردن خسته بشه ودستاز تلاش برداره .ولی این روزها خیانت و نامردی و ریا بودن یه عرف شده در بین مردم .....عاشقا به عشقشون دروغ می گویند.پدر ها به پسر .مادرها به شوهر ودخترها به پدر .در این زمانه این جوری بی انصافی نیست مرگ را ارزو کردن ؟
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 8:13 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل نوشته 4 از سید علی سیدی ابرزگه

خدایا به راستی چرا ؟....... چرا ادم ها این زمانه اینجور گشتن ......چرا دم ها زود قول وقرار هایشان را فراموش میکنند وزیز پا میگذارنند.......چرا وقتی به کسی احتیاج دارن عزیز میشمارنش .........ولی وقتی کارشان تمام شد........مثال پیراهن ان را عوض میکنند ......چرا وقتی روز اول به کسی دل میبندن .در روزهای خوشی به ان اهمیت میدهند ......وبا تمام وجود به می گوینند تو را دوست دارمد.......و حاظرم بخاطرت بمیرم ......ولی تا اینکه به کوچیکترین مشکلی در زندگیشانبرخورد میکنند .....در جا رنگ عوض کرده وبه همان کسی که عشقشون مینامیدنش خیانت میکنند......خداوندا با تمام وجود دعا میکنم که هیچ ادم دل پاک یک رو و صاف وصادق ...همچنین روزی را تجربه نکنند....امین یا رب العالمین ......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 7:59 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

اوضاع شهرم ....سید علی سیدی ابرزگه .یا الله

در این روزهای تکراری .......دلم خشکید زبی امید........دلم پر شد ازان فردی ........که شبها سیر می خوابد....دلم پر شد از ان مردی .......در ان صبح به ان زودی ........به مسجد میگذارد پای..........دلم غمگین وناراحت .......زدست مردم در این شهرم ..........من اینجا افسوس خورم هر دم .......وددر فکری فرو رفتم.........به حال خود هزار افسوس خواهم خورد........قدم اهسته برداشتم .......نگاهم به جلویم بود...........به بازارش من ان روز پا گذاشتم.......بزازی نان فخرش میفروشد...حراجی فخر مالش میزند جار..... دکانی جنسشو بفروخت ......نه ده دینار به صد دینار....... نه عدلی و نه انصافی ........همه یکجور و یک دستن......همه هم شور هم حرفن........دکان دارش وبزازانش......از ان بازار فخرش من برون رفتم ...........ودر شهرش نگاه کردم..........یکی با کبر بسیار زرویای شبش افسانه می بافت ......یکی کیف پراز پولش به یارو پوزش میداد.......نگاهم به کسی افتاد.....که از دل وچه از سیماش پیری فقزش میزند فریاد..............ودر اعماق فکرم من فرو رفتم .......چرا شهرم چنین. باشد..........که باشد اندرش اسلام.........چیشد ان همدلی و مهربانی .....چیشد شعر بنی ادم ......ولی معنیش نفهمیدن ........ولی من خود که میدانم همه ادم نه یک جورا ........همه خوب بوده اند یک روز شدن غافل زهم دیگه........ . خدایا راه خوَشبختی نشان ده ........وراه عاثبت خیری ...نشان مردم غافل.....
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 7:30 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

تماس اول 2 سید علی سیدی ابرزگه .یا رب

عزیزم تماس اول هنوزم یادم نرفته.........هنوز هم برخورد اول توی قلبم سر جاشه ........عزیزم تو دوری از من اما عشقت سر جاشه ...... عزیزم به یاد من باس تو هم مهتاب و نگاه کن.......عزیزم یادم نرفتهداون همه حرفای نازت .... ..اون صدای داد وقهرت یا صدای ناز و خندت .......عزیزم طرز نگاهت یاکه اون صورت ماهت ........من کشیدم توی دفتر بالبای ناز خندت......یاد اون روزی که گفتی توی گوشی عزیزم .........با صدای لحن گریه گفتی عشقمی دیونه ........عزیزم من بیادت .....مهتاب و بغل میکردم .........یادته چه روزی گفتی با چشای پرزگریه .......گفتی عشقم گفتی جونم من بدونت نمی تونم .........یادمه همیشه گفتم تویی عشقم تویی جونم ....تو با لحن پراخمت برو بابا ای دیونه........تویی عشقم همراه من .........برا عاشقا دعا کن هیچ وقتی جدا نمونن.......با توام ای که می دونی برات این شعرو سرودم .......خاطرلتت تا به امروز هیچ زمان یادم نرفتن ........یادته که جان من راتوقسم می خوردی عشقم ........منم با ناز و کرشمه سرمو بالا گرفتم .....تو که دوری از من اما ......عشق تو درون قلبم تا به امروز سر جاشه.......عزیزم یادم نرفتی ...تو هم یاد من نگاه دار ........تو هم عشق من نگه دار .....تو هم یاد من نگه دار.
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 7:7 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

نگاه اخر .........سید علی سیدی ابرزگه .یا خداوند

یادمه نگاه اخر دستتو تکون ندادی...........رفتی و به پشت سر هم گل من نگاه نکردی............رفتی وبا رقتن خود ...........عشقتو ازم گرفتی ...........تو دوستم نداشتی اما ...........من که واسه تو می مردم ..........روزگار هم.. انگاراین بار..........روز خوش به من نمی داد .....رفتی و با رفتن خود ........پشت سر گریم ندیدی .....ساکتو تو بسته بودی .......خوبیام انگار ندیدی..........رفتی و هیچ وقت ندیدی ..........سر جاده تک وتنها .......منتظر به راهت نشستم ......روزهارو من میشماردم ....با ذغال به روی دیوار........اخ عزیزم ای عزیزم .....تو کجایی تو کجایی ......تک وتنها م .....دارم میمیرم من غریبم توی دنیاد...چشم به راه تو نشستم .......ولی بازم که غروب شد ....روی دیوار یه خط کشیدم .......با ذغاله تیرو وتار .........گل من وقتی که مردم ...........تو بیا برسر خاکم .......تو وصیتم یه چیزو من نوشتم که بخونی.........انتظارمو تموم کن تو بیا سر مزارم .........تو وصیتم نوشتم .....که بیاد خود بیاری عشقمون روزای اول...........یادته به من میگفتی عشق من .......الهی دورت بگردم ..........اگه یک روز من بمیرم به کسی تو دل میبندی .........من به عهدم پایبندم ؟به کسی نگاه نکردم...........تو چه کردی با دل من .....بپرس از خط های دیوار ......تنهاهمدمم صدات بود که یه روز پیغام گزاشتی..........گفتی عشقم اخ عزیزم جشن میلادت مبارک ........نمی دونی چی کشیدم ........من زدوریت تو عزیزم........یادمه نگاه اخر دستتو تکون ندادی...........رفتی و به پشت سر هم حتی یک نگاه نکردی ؟
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 6:42 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

خاک بوشهر ..........سید علی سیدی ابرزگه.

من اینجا در حریم مهد شعرا می ثرایم شعر...........من اینجا در حریم خاک فایز می ثرایم شعر...........من اینجا در کنار ساحل زیبا ثرایم شعر..........من اینجا در حریم خاک پاک مرد دلواری ثرایم شعر.........هم از افتاب واز شرجیش برنند نعمت .............هم از دریا واز نخلان بسیارش برند نعمت.........من اینجا می ثرایم شعر .......همه خون گرم و مهمان دار همه اهل دلنند بسیار .......من اینجا می ثرایم شعر ........که بوشهر مهد اشعار است ............و فایز را به رخ دارد ..........همه زیبای بوشهر نمیگنجد در این شعرم .......دهها شهرای زیبا دارد این استان........برازجان و گناوه یاچو کنگان ..........بزرگی خلیج تا ابد فارس.......بیا این جا ببین به به چه زیباست ..........تواز هر جای ایران عزیزم ......زهر رنگ و لباس وهر نژادی زخود میدانند مردم دراینجا......... تو انچه من توشتم توی اشعارم ..........نه تعریف و نه تمجیداست تو هم پیدا کنی......اینجا در این شهرهای بس زیبا.......هر انچه می نویسم من ....همه از دل بگویم .....نه از تعریف ادم هاش ....همه حرف دلم باشن ......زبانم به قلم گوید.....
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 6:24 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل نوشته های از سید علی سیدی .یا هو

تو گر اندازه وزنت داری الماس .....یا که ثروت توی دنیا داری بسیار .......اگر دلخوش نباشی تویی دنیا .....نمی ارزد به شام ان یتیمی که با یک کاسه ماستی شب را به صبح کرده ...................به بازو و سبیل گنده نیست هیگاه شجاعت .......به تعبیر من انکس را شجاع نامنند .........که در بین نزا با دیگراز هم نوع ......زند حرف حقی را ....چنان که بر زیان باشد ......وتاوانش ضرر ها باشه بسیار........چنین فردی به تعبیرم شجاع نامن ................نمی نامم هنرمند هر کسی را...........هنران است که با خاکی طلا سازد .......ورنه هر کس که یک بازی کند نامند هنرمند ........بزرگی یک انسان نه با زور است نه با هیکل..........گاه با یک بخشش کوچک .......خواه هم یک لقمه نان باشد خواه هم یک بخشش کوچک ..........حقیقت هر چه تلخ باشد .....ولی ....خالی شدن بعداز زباز گویش ........به یک دنیا پر از ثروت بیارزد.................نه رایسی به زیادی زمینش به ریاست برسد ......نه هنرمندی به زیبای و ثروت به نقشی برسد ......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:57 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

کجا دارد خبر ..........سید علی سیدی . .. یارب

به دریا رفته میداند مصیبت های دریا را .........کجا دارد خبر ان کس که در خشکی وبا نازش قدم اهسته ورمیداره...........کجا دارد خبر مرد سواری که با اسبش چنان متازد در این صحرا..........زحال پیر سال خورده بدون مرکبی قدم بر میدارد اهسته ............کجا دارد خبر ان مرد ثروت مند وپولداری ............... .. زحال ان یتیمی که شب را تا به صبح می گرید زفقرشوزبی پولیش.............شب دیشب زجشن شادی ان مجلس شاهانه ای یک مرد پولداری .....زاسراف ان غذاهای بی تعداد...........هزاران طفل بی بابا یتیم یا بی کس وتنها ......شوند سیرو زنند لبخند با احساس.....کجا دار خبر زین دردهای بی پایان ......هزاران ادم پولدار........در این دنیای وانفسا ......چه کس دارد خبر از درد این مردم .......که جانش می دهد انسان .....برای اندکی ثروت ......در این روزها که یک دکتر .........طب خود را دریغ دارد ز هم نوعانش .......زبحر اندکی ثروت .........در این روزهای بی یاور ........جوانی بحر بی پولی ......فروشد کلیه خودرا ........چه کس از حال بی یاور خبر دارد .......چه کس از درد این مردم خبر دارد.....
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:41 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

هدیه ای اسمانی.سید علی سیدی ابرزگه .یا رب

عشق هدیه ای خوب واسمانیست .......... بودن تو کنار من یه رویای خیالیست............امید دارم به زندگی کنارت ...........چقدخوشه ورویاییست زندگیم کنارت .....تویی دلم این بوده ارزویم............عشقم بشی.......بیایی توبا تور سفید تو خونم ........هر وقت که از کنار تو گذشتم .........فشار قلبم روهزارمی افتاد..........دوست دارم عاشقتم خانم خونم تویی.......عشق منی عزیزمی یکی یدونم تویی..........
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:30 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل نوشته های از سید علی سیدی ابرزگه .....یارب

زندگی را دوست دارم با تمام کاستی هایش .کاستی های زندگیم را تحمل میکنم بخاطر زندگیم................زندگی را دوست دارم و تلخی هایش را فراموش میکنم.....تا فرصت زندگی کردن از دستم نره.............میان خوشی ها و مشکلات زندگیم .مشکلات را انتخاب میکنم . . تا مبادا با خوشی های بسیار مرا از زندگی کردن غافل کنند............درزندگی عشق را تجربه میکنم ....زیرا عشق. است که انسان راوا میدارد برای زنده ماندن و زندگی کردن........در زندگی میان نیکی وبدی .........نیکی کردن را انتخاب میکنم ......چرا که پس از مرگ این نیکی ها هستن که یاد انسان ها رو زنده نگاه میدارن.........هیچ گاه در رویا زندگی نمیکنم ........بلکه با صبر وشکیبایی و زندگی کردن زندگیم را رویایی میکنم...... ......برای زندگی کردن باید زنده باشی .پس زنده میمانم تا زندگی کنم............در زندگی هیچگاه از مرگ غافل نشوم .......زیرا این غفلت خود مرگ است.........برای زندگی کردن باید دلیلی داشت ...پس به دنبال دلیلش میگردم چون هیچ چیز این زندگی بی دلیل نیست
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:11 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

بوی بهار ......سید علی سیدی ابرزگه

بوی عطر و بوی گل .....بوی بارون روی گل .... ...بوی عطر خوب عشق ......بو علف از زیر خاک.....بوی عطر خوش گلها تو بهار .......میکندمست بلبل وقناریا.......از درخت عطر خوشه جونه ها......میرسیده به مشامم بوی اون درخت سیب ......توی جنگل پراز اواز شاد . .......بلبل مست مژده بهارو دادا....... بلبل مست مژده بهارو داد ......توی جنگل پراز اواز شاد بلبل مست مژده بهارو داد ....بلبل مست مژده بهارو داد .......
[ شنبه 19 بهمن 1398 ] [ 5:5 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

داغ حسین ...سی علی سیدی

تاکه در دنیا زمانی باشه باقی...........همیشه داغ مولایم حسین همواره جاریست..........تا دراین دنیا زشیعه عمر باقیست..............داغ ان تشنه لبان شاه دین....... درقلب شیعه جاریست......
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 7:6 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

ساز زمونه.سید علی سیدی .یا رب

❤❤❤❤❤❤❤❤نمی دانم چه سازیت رقصم ای دل.........که هر لحظه یه سازی میزنی دل.........گهی شادی گهی غمگینی ای دل.....نمیدانم چرا ایجوری ای دل.....تو ای دل پس چرا غمگین هستی......زکی. وازچه ایجوری شکستی....به چه سازیش تو رقصی ای دل من ........زمونه لحظه ای یه سازی داره.......گهی سازش به دل خواه تو. باشد........گهی هم غم و مرگ بود انتخابت❤❤❤❤❤❤❤❤
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:55 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دلم دیگه شکسته ...سید علی سیدی..یا رب

دلم دیگه شکسته.......به هیشکی دل نبسته .......اون که میخوادش این دل.........رفت و تنهاش گذاشته.....روزهای خوش زیاد داشت.......یه قلب خوب و صاف داشت.....خاطره هاش عذاب شد ........یه بغضی تو صدام شد.........دلم دیگه شکسته ..........به هیشکی دل نبسته.........اون که همیشه میگفت..........من پیشتم عزیزم..........اون کس که عاشقم بود........رفت وازم جداشد.....دستاش تو دست من بود.....روحش یجای دیگه....دلم دیگه شکسته..به هیشکی دل نبسته ......یه بغض توی گلومه......اون که دلم دوسش. داشت ررفت وازم جدا شد
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:43 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

شب عاشوراست امشب....سید علی سیدی .یارب

شب عاشوراست امشب ......جبرعیل گریان امشب .........زینب دل خون امشب ........باز شده گریون امشی......شب عاشورا حسین بود دورن خیمه اش......باهمه اهل حرم کرد حسین امشب وداع............شب عاشوراست امشب ......زهرا باز ناللن لمشب.........شب عاشورا علی.........بازدوباره اشک تو چشاش.......شب عاشورا دوبا ره سر رسید....کربلا غرق به خون اغشته است......کربلا باز امشبو یاد اورد ......گرییه تشنه لبان گوش او کر کرده است.......ناله وا اتشا بازایداز کرببوبلا......کربلا .کربلا میزبانان تشنه لبان ....شیون زینب بیاید باز به گوش ....میزنند برسر همه اطفال او....باز صدای اضغرش اید بگوش.......که لبش تشنه جگر سوزد زاب ......دور خیمه باز زنان شیون کنند ......از غم از غم شاه شهید کربلا.......ازغم ان ماه پور نورم عباس .......کربلا باز امشبو شیون به پاست ......ازغم ان طفل شیر خوار حسین .....کربلا خاک عذا برسر کند......لاز غم هفتاد ودو پروانه هست ..بسکه گشتن دور شمع .سوخته و سرها به یغما برده اند....
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:22 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

باز امشب کربلا ...سید علی سیدی .یاخدا

کربلا بازم تاسف میخورد.........از غم هفتادو دو پروانه ها......باز امشب کربلا خاک عذا برسر کند..........از صدای گرییه ان ناله.ای تشنه لبان .....باز امشب کربلا شیون به پاست .........زینب کبری به دور خیمه هاستت........زینب دل سوخته امشب تا به صبح...........میکند با گریه اش شب را به صبح.....شب عاشوراست امشب .....زینبم نالان امشب ......اضغرم از تشنگی خابش برد....لب تشنه صبح فردا میخورد تیری گلوش.....امشبو ایکاش خدایا هیچ نمیکردی تو صبح.....تا حسین کشته نشه اندر زمین کربلا......تا حسین داغ لمدارش نبیند خود به چشم . ....داغ ان یاران واطفالش نبیند باز به خود......زینبش محزون نشه اندر زمین کربلا.......
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 6:6 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

گریه کن...سید علی سیدی .یاالله

برا ببغض تو دلامون گریه کن.....برا مرگ خنده هامون گریه کن ....براجدای. از هم گریه کن...برا دیوار دوتا مون .....که جدا کرده من از تو ........
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 5:48 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

حاجی ان نیست......سید علی سیدی

حاجی ان نیست که در حج باشد.......حاجی ان نیست که در حال طوافی باشد......هران کس را که پوشیده لباس حج که حاجی نیست ......وهرکس در حجی زند سنگی به شیطان هم که حاجی نیست ....ولی هستن کسانی که در کشور چه در خانه وکاشانش.......فکر ایمان فکران گشنه.وان تشنه لبان میباشد.......حاجی ان است که در شهر وچه درخانه قلبش بشناسد ابلیس.......ورنه هر رنگ ونژادی وبا هر دینی توی رمی جمره سنگ زند ابلیس را.....به فتوایم بنام حاجی او را......چنانچه تا به حال بیت الحرامی هم نرفته.......وهرکس را که گیرد دست مظلومان ومحرومان.....گرسنه را غذا داده یتیمی راپناه داده ......ولب تشنه بکرد سیراب ......ورنه می نامند همه ان کس که پول داره......حاجی می نامند....هران کس را که شغلی یا که پارتی دارد این روزها ...
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 5:30 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

دل تنگی سید علی سیدی..

کجای یارمحبوبم .....کچای اشرف خوبم...کجایی..کجایی....کجای دلبرنازم ..کجای عشق زیبایم ؟......کجای تا ببینم من. صورت ماهت ....عززیزم تو کجای کجایی؟. ......کجای تا بگیرم توی دستام تار مویت.....کجایی کجایی؟
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 5:7 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

توی. ای اشرف .......سید علی سیدی ابرزگه......یاالله

توای اشرف .......تویی عشقم.....تویی دنیام....تویی دینم ....تویی یارم ....تویی دلبر ....تو ای زیبا نگارم .....تویی فکرم تویی جسمم......تو ای روزهای خوشبختیم ....تویی لیلام ......منم مجنون.....تویی ای عشق بی تکرار.....تویی دور و تویی گوهر.....مثل الماس درون خاک .....تمام حسن خوبی ها .......تو داری جمله در یکجا......تو قلبی مهربون داری.....وروحی پاک مثل اب.....تو ای سلطان قلب من ...شوم قربان ان اسمت.....که باشداشرف زیبا.....
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 3:37 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]

یا رب.سید علی سیدی.روزهای اول

یادته روزای اول......یادته شبای اول ......یادته تماس اول.....یادته قرار اول .....یادمه.. که تو میگفتی ......رنگ این روزام زشب سیاه تره......یادته اشک تو چشات بود .....وقتی حرفات تو میگفتی ......یادمه اون روزا رو خوب.....به که چه هوایی داشتی.....یادمه همش میگفتی عشق اولم تو هستی......اوروزا رو یادته ......عشق خود صدام میکردی.....هردقیقه اسم من راعزیزت صدا میکردی.......یادمه شبای اول پشت من ...تو وا میسادی .....یادمه بخاطر من که چه حرفای شنیدی........اما من هم زجرا کشیدم ......که رو حرف خود بمونم .....راست میگن عشق ادمو کور میکنه .............مثل مشروب ادم و از خود بیخود میکنه........یادته حال و هوای اون روزا .......یادته روزای اول چقد عاشقم بودی .....یادته چه خوش بودیم .....چه خوش گذشته اون روزا ....من بودم به نقش مجنون ......وتوهم لیلی دل خون .....یاد اون روزای اول .....یاد اون نگاه اول ....یاد اون تماس اول ..... هیچگاه از یادم نرفته .....
[ جمعه 18 بهمن 1398 ] [ 2:49 ] [ -سید علی سیدی ابرزگه ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد